درهی شادکام
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
داستان به درازا کشید، عاشیق، مناظره پهلوانیهای کوراوغلی و همرزمانش را چنان زیبا تعریف میکرد که گویی در پرده سینما به تماشای آن نشستهای، برای همین دل کندن از آن دشوار بود. پاسی از شب گذشته بود، استاد کماندار با مهارت افسانهای، کوراوغلی را جمع کرد و با خواندن شعر معروف منسوب به پوریای ولی از مردم خواست تا فردا تماشاگر مسابقه کشتی بین کرامت و حیدر باشند.