ماجراهای چیپولینو
«چیپولینو» پسر «چیپولونه» بود. او هفت برادر داشت، آنها از یک خانوادة پیاز درستکار بودند. چیپولونه به همراه زن و فرزندانش در یک آلونک چوبی زندگی میکرد. یک روز حاکم آن سرزمین، یعنی شاهزاده لیمو، تصمیم گرفت سری به این محلة فقیر بزند. درباریان به وحشت افتادند که مبادا بوی پیاز به مشام عالیجناب برسد. همه از عکسالعمل شاهزاده لیمو ترسیدند و قبل از او سربازان با مقدار زیادی عطر به آنجا رفتند و همه را به صف کرده و عطر رویشان پاشیدند. وقتی حاکم به محل اقامت پیازها رسید اتفاقی افتاد که چیپولونه را به خاطر درستکاری به زندان فرستادند. شاهزاده لیمو تمام درستکاران را به زندان میفرستاد. چیپولینو برای دیدن پدر به زندان رفت و پدر به او پیشنهاد کرد که به سفر برود و تجاربی کسب کند و سعی کند آدمهای بدجنس و فریبکار را خوب بشناسد، به خصوص آنهایی که بر سر قدرت هستند. چیپولینو پیشنهاد پدر را پذیرفت و سفر پرماجرا و هیجانانگیز و پر از تجربة خود را شروع کرد. در این کتاب ماجراهای چیپولینو برای گروه سنی «ج» به نگارش درآمده است.