نخودی
"نخودی" هر شب یک قصه میخواند؛ شب اول، قصهی افعی، و در شبهای بعد قصهی موش، کبوتر، الاغ، و قصهی جغد. او در این قصهها با زندگی پرغصهی حیوانات آشنا میشود. بنابراین هر شب پس از خواندن قصه به سر چاه میرود و از خدا میخواهد تا غصهی آنها را از بین ببرد. در شب پایانی نخودی کنار چاه به خواب میرود و صبح هنگام که از خواب برمیخیزد تمام حیوانات را شاد و خندان میبیند. آنها دیگر غصهای نداشتند، زیرا خداوند دعاهای نخودی را اجابت کرده بود. او خدا را شکر میکند و از حیوانات میخواهد آگاه باشند تا غصه به سراغشان نیاید و اگر غصهدار شدند صبر پیشه کنند تا بدینطریق در قصهها جای داشته باشند. این داستان در قالب نظم و نثر به چاپ رسیده است.