فقط آنجا بود که خود را شناختم
داستانهای فارسی - قرن 14
موضوع کتاب حاضر، داستانی اجتماعی دربارة روابط انسانها است. دکتر «مهران آرین» تحصیل کردة خارج از کشور و مردی مغرور و متکبر و مرّفه در تهران است. روزی او به دلیل عجله برای شنیدن خبر اقامت خود در آمریکا، یکی از بیماران خود را عجولانه عمل کرده و مابقی جراحی را به دست تیم پزشکی میسپارد. زن بر اثر بیاحتیاطی و عجلة دکتر، دو روز بعد به کما میرود و سپس فوت میکند. هر چند وقت یک بار شوهر زن نزد دکتر آمده و او را ناله و نفرین میکند. از طرفی دوست «مهران آرین»، «حمید درفش» به تجارت مشغول است و به زیردستان خود سختگیری میکند و در مورد همسر یکی از کارمندان با بیرحمی برخورد میکند. روزی «دکتر آرین» و «حمید» به اتّفاق خانواده و چند تن از دوستان خود، به ویلایی در رامسر میروند. وقتی «حمید» و «آرین»، دور از خانواده به قصد گذراندن روز، به کلبهای کوهستانی میروند، بر اثر رانش زمین در مکانی گرفتار شده و به مرگ نزدیک میگردند و گذشتة خود را مرور کرده و به اشتباهات رفتاری و اخلاقی خود اعتراف میکنند. هدف از ارائه داستان، آشنایی مخاطب با نتیجة کوتاهی در انجام وظایف و تشریح حالات انسان در مواجهه با مرگ و اعتراف به گناهان است.