حمام نمیرم که نمیرم
کودکان - راهنمای مهارتهای زندگی - داستان / حمام کردن / مادر و کودک - داستان / داستانهای حیوانات
کتاب حاضر، داستانی با شخصیتهای حیوانی از سری مجموعة «قصههای میکو کوچولو» است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: ««میکو» و «میمیکی» تمام روز بیرون خانه بازی میکردند. مادرشان به آنها گفت که باید به حمام بروند. امّا «میکو» قایم شد تا مجبور نشود به حمام برود. «میکو» فکر میکرد چون امروز ماسه نقره به دستش چسبیده، توانسته تمام شوتها را بگیرد و بازی خوبی بکند. «میکو» حمام نرفت، امّا تا صبح از شدّت خارش خوابش نبرد. تا اینکه در میان شب از خواب بلند شد و به حمام رفت. او نظرش عوض شد. چون تمام تنش میخارید.»