اسب باوفا
داستانهای فارسی / شهیدان - ایران - داستان
از سنگر بیرون آمد تا خبری از حنایی بگیرد، اما هرچه نگاه کرد حنایی را ندید! بقیهی رزمندهها هم بیرون آمدند. همهجا را گشتند، ولی اثری از حنایی پیدا نشد. فرمانده گفت: ممکن است سربازان دشمن حنایی را برده باشند.