ماشاءالله خان در بارگاه هارونالرشید
داستانهای فارسی - قرن 14
در این داستان، "ارفاق" ـ رئیس بانک ـ با خواندن خبر حمله به یک بانک توسط سارقین، "محمود آقا"، نگهبان بانک را صدا زده دربارهی توجه به سارقین و خطر حملهی آنها به او هشدار میدهد. محمودآقا نیز در جواب رئیس بانک از مشاءالله خان، دربان بانک، اعتراض کرده، میگوید که "ماشاءالله خان شبها درس میخواند که کلاس دوازده را با متفرقه امتحان بدهد. برای امتحان از دو ماه پیش که از این کتابهای تاریخ و هارونالرشید و اینجور چیزها خریده، از صبح تا غروب کارش خواندن این کتابهاست، اصلا گاهی مثل دیوانهها یادش میرود اسمش چیست و کجا هست و چه کار میکند. پریروز جلوی بچهها میخواست بنده را صدا بزند میگفت: ابن سعدون، دیروز میخواست بیاید پیش شما پرسیدم کجا میروی؟ گفت میروم خدم هارونالرشید" و بدین ترتیب.....