نقاب
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، نگاشته شده و خواننده را با خود همراه میکند. در داستان میخوانیم: «اواسط تابستون بود درست زمانی که گرما در تهران بیداد میکرد هوای گرم و طاقتفرسا همه رو به جنون میکشوند، خورشید پرقدرت در پهنه آسمون جولان میداد انگار که در زمین و آسمون فرمانروایی میکرد و همهچیز و در قلمرو خودش میدید مردم شهر خسته و رنجور از روزمرگیها هر کدوم به نحوی با مشکلاتشون دستبهگریبان بودن».