عقاب طلایی
داستانهای کوتاه فارسی
نویسنده در این کتاب به بازسازی تعدادی از افسانههای سرزمین شرق، پرداخته است. در افسانه «عقاب طلایی»، تنها دو نفر هستند که نام حقیقی سوار «نقابسیاه» را میدانند؛ یکی از آنها «دیهگو»، پسر یکی از مردان سرشناس شهر است و دیگری خدمتکار با وفای او «برناردو». یکروز که دیهگو در حیاط خانه نشسته است و کتاب میخواند پدرش به او میگوید امروز روزی است که حاکم شهر برای سرکشی میآید و یک عقاب طلایی که علامت شکوه و قدرت اوست با خود میآورد و از دیهگو میخواهد تا با هم برای تماشای عقاب بروند، اما... .