تاران و آینهی مرموز
در داستان دیگری از مجموعهی "افسانههای پریداین"، تاران دوران نوجوانی را پشتسر گذاشته و در آستانهی مرد شدن است. او به دنبال یافتن خانوادهی خویش از افسونگر پیر جدا میشود و آرزو دارد تا بتواند با اثبات اصالت خانوادگی خود، شایستگی ازدواج با پرنسس مورد علاقهاش را کسب کند. در این راه به جستوجوی آیینهی مرموز ـ که گویای رازهای زندگی است ـ میرود. طی این جستوجو، تاران در تلاش برای نجات پریان از دام جادوگر شروری که به تمامی رازهای ایشان دست یافته با جادوگر روبهرو میشود. نیز با مردم سادهی پریداین، صنعتگران تلاشگر و مبارزان واقعی آشنا میشود و گنج واقعی را در شمشیری که خود ساخته، بالاپوشی که خود بافته و دوستانی که نظیرشان در هیچکجا نیست میبیند. او درمییابد که زندگی گل است. گل که باید به آن شکل داد. برخلاف گفتهی "لونیو" که معتقد است زندگی دامی است برای به دست آوردن سعادت و...