سه بچه خوک کوچولو
داستانهای فرانسه - ادبیات کودکان و نوجوانان
سالها پیش در گوشهای از جنگل سه بچه خوک با مادرشان در کلبهای کوچک زندگی میکردند. یک روز مادر خوکها به آنها گفت که شما دیگر بزرگ شدهاید و این خانه برایتان کوچک است. حالا وقت آن است که خانهای برای خود بسازید، اما مراقب باشید که به چنگ گرگ بدجنس نیفتید. سه بچهخوک به راه افتادند. بچه خوک اول یک خانۀ پوشالی و بچه خوک دوم یک خانۀ چوبی ساخت، اما بچهخوک سوم، که از همه باهوشتر بود، یک خانۀ سنگی ساخت. چند روزی گذشت تا این که یک روز گرگی بدجنس از راه رسید. او با دیدن خوکها به فکر خوردن آنها افتاد. او توانست خانۀ بچه خوک اول و دوم را به راحتی نابود کند، اما هرچه کرد نتوانست به خانۀ سنگی بچه خوک سوم آسیبی برساند. بعد از این ماجرا، سه بچه خوک با صبر و حوصله، خانۀ سنگی بزرگتری ساختند و در کنار مادرشان سالهای سال با خوشی زندگی کردند.