هزار و یک شب: علاءالدین و چراغ جادو
این قصهی مصور برگرفته از قصههای هزار و یک شب است که از متن عربی آن برگردانده شده است. گفتنی است در قصههای هزار و یک شب، شهرزاد (همسرملک شهریار) که در انتظار اجرای حکم اعدام دربارهی خود به سر میبرد، موفق شده تا هرشب با روایت کردن قصهای و منتظر گذاشتن شهریار برای آگاهی از پایان ماجرا، حکم را به تاخیر اندازد. این روایتها هزار و یک شب به درازا میکشند و شهرزاد از این فرصت استفاده میکند و بدین ترتیب نظر سلطان را نسبت به خویش تغییر میدهد. بر این اساس "علاءالدین و چراغ جادو" روایتی است از پسری با نام "علاءالدین" که با جادوگری آشنا میشود که به دروغ خود را عموی او معرفی میکند جادوگر نیز از علاءالدین میخواهد تا به درون چاهی رفته و برای او چراغ جادویی را بیاورد. علاءالدین پس از بدست آوردن چراغ جادو، از دادن آن به جادوگر امتناع میکند و چراغ را با خانه میبرد. وقتی علاءالدین بر چراغ دست میکشد ناگهان غولی ظاهر شده و خطاب به او میگوید که تمام آرزوهای او ار برآورده خواهد کرد. بدین ترتیب هرگاه علاءالدین و مادرش، آرزویی دارند به چراغ جادو دست میزنند تا این که ...