تنها در پاریس
داستانهای انگلیسی - قرن 21م.
نل، کیفش را کنار صندلی پلاستیکی ایستگاه قطار گذاشت و برای 89 مرتبه به ساعتی که روی دیوار بود نگاه کرد. هر بار که در ورودی که به صورت اتوماتیک باز میشد، به طرف در برمیگشت و با نگاهش آن را دنبال میکرد. با باز شدن در خاطرهای که به نظر به شهر دیزنی میروند، وارد شدند. کودکانی پر سر و صدا و پدر و مادری که از فرط خستگی و بیخوابی روی پا بند نبودند، همراه با کالسکه بچه به طرف سالن انتظار ایستگاه میرفتند.