ساغر
داستانهای فارسی - قرن 14
" ساغر"در کودکی پدر و مادرش را از دست داده و نزد دائی و زندائیاش زندگی میکرد .او درخانهی دائی دچار مشکلات بسیاری بود . زندائی که به زیبایی او حسادت میکرد از او بیگاری میکشید وحتی او را کتک میزد . با بزرگتر شدن ساغر ، پسر عموی پیر زندائی خواستار ازدواج با او شد ، ولی ساغر با تلاش بسیار از این موضوع طفره رفت. ولی از بخت بد وی ، به واسطهی شخصی به نام " زهرا " خانم ، که خانهی برادرش نزدیک خانهی دائی ساغر بود، به " کوکب " خانم معرفی شد و مورد پسند او قرار گرفت. به این ترتیب ساغر با " حجت " – پسر کوکب خانم -ازدواج کرد و پا به خانهی او گذاشت . حجت مانند پدر و دو برادر دیگر خود فردی بی مسئولیت، فاسد و پرخاشگر بود . ساغر به همراه دیگر اعضای خانواده در یک خانه زندگی میکرد و این موضوع باعث به وجود آمدن مشکلات و اختلافات بسیاری در زندگی هر یک از آنها شده بود . این امر زندگی ساغر را نیز تحت الشعاع قرار داد .