فرانک مهربانویی فراتر از زمان
فردوسی، ابوالقاسم، 329؟ - 416ق. شاهنامه - اقتباسها / داستانهای فارسی - قرن 14
به تاخت میگذشت، از راه و بی راه. پیچ و خم و فراز و فرود کوه ها و دشتها را در مینوردد و پیش میرفت. گاهی به پشت سر خود مینگریست تا مطمئن شود که از روزبانان و شب گردان و جاسوسان دژخیم، کسی در تعقیبش نیست. سرانجام در دل کوههای دور افتاده و بکر، به منطقهای سرسبز و با طراوت و دشت مانند رسید. حالا دیگر در بالای کوه و در دوردستها میتوانست کلبهای را ببیند که سالها تمام امیدش بدان بسته شده بود. در کنار کلبه، مردی کهنسال و جوانی تنومند دیده میشد. هر دو سوار بر اسب بودند. جوان لباس قرمز پوشیده بود و با چالاکی مشغول هنرنمایی بود. همچون سوارکاران و جنگاوران ماهر و همچون سرداران جنگی.