قایم موشک و فرار خرگوشک
مادر خرگوشها برای کاری از خانه بیرون رفت و بچه خرگوشها را به خرگوش بزرگتر یعنی «رولی» سپرد. پس از رفتن مادر، رولی به خواهر و برادرهای کوچکترش پیشنهاد بازی قایمموشک را کرد. اما هیچیک از آنها این بازی را بلد نبودند. پس این بازی را به آنها یاد داد و بعد از آن چشمهایش را بست تا بچهخرگوشها پنهان شوند. رولی پس از جستوجوی بسیار و حتی اشتباه گرفتن بچهخرگوشها با حیوانات دیگر هیچیک از خواهر و برادرهایش را پیدا نکرد. او خودش را به خانه رساند و ناگهان روی یک کپة نرم افتاد. این کپة نرم همان خرگوشکوچولوها بودند که در هم پیچیده شده بودند و رولی آنها را ندیده بود. پس از آن رولی بچه خرگوشها را کنار خود جمع و شروع به تعریف ماجراهایی کرد که برایش اتفاق افتاده بود. قبل از پایان داستان مذکور بخشهایی از آن حذف شده است و کودکان میتوانند با توجه به تصاویر، برداشتهای خود را بنویسند.