بزغاله آواز خوان
داستانهای فارسی / سعدالدینوراوینی، قرن 7 ق. مرزباننامه - اقتباسها
چوپان بر روی صخرهای نشسته بود و با دقت زیاد، دشت را میپایید. گاهی هم نیلبکش را بر میداشت و به آرامی مینواخت. صدای غمگین نی لبک در کوه و در و دشت میپیچید و هر جنبندهای را از خود بی خود میکرد. در میان گوسفندان و برهها سگ گله آرام و قرار نداشت. دائماً در حال جست و خیز بود و در یک چشم به هم زدن، به همه گوسفندان سر میزد. اگر گوسفندی از گله جدا میشد، شتابان خودش را به آن گوسفند میرساند و با پارسهای بلند و پی در پی اش، به سمت گله هدایتش میکرد.