ناودان طلا: خاطرات و نکاتی از عمرهی دانشجویی
دوست داشتم زیر ناودان طلا دو رکعت نماز بخوانم، اما جای آن را نمیدانستم و به علت شنیدههایم دربارۀ شلوغی آنجا، از خواندن آن نماز منصرف شده بودم. شب سوم و قبل از اذان صبح، جایی در داخل حجر اسماعیل یافته و نمازم را شروع کردم. من چند نماز را پشت سر هم خواندم. عدۀ زیادی در اطراف من برای خواندن نماز ایستاده بودند. تا این که اذان صبح را شنیدم. از سر شکر، سر به آسمان بلند کردم که... چشمم به ناودان طلا افتاد، درست زیر ناودان ایستاده بودم. «ناودان طلا» عنوان خاطرۀ یکی از دانشجویان مشرف به حج است که به همراه چندین خاطرۀ دیگر در مجموعۀ حاضر به چاپ رسیده است. عناوین برخی خاطرات عبارتاند از: المخابرات؛ در غم مادر؛ ناموس؛ ساحل سبز؛ بندۀ شکم؛ وقت دیدار؛ کتابخانۀ نبوی؛ و احرام دگربند.