به عشق دچار میشوم
داستانهای فارسی - قرن 14
زودتر از چیزی که فکرش را میکرد، طعم بزرگ شدن را تجربه کرد. طعم از دست دادن را، طعم حقارت و بی کسی... غرور بود یا جنم؟ به تنهایی مشکلات زندگی را به دوش کشید و درست همان روزها به منجلاب کشیده شد، آن هم از سوی برادرش. برادری که بویی از مردانگی نبرده بود. چه کسی فکرش را میکرد این قدر ساده به سردسته باند قاچاق فروخته شود؟ اما حامی ای که خدا برایش فرستاده بود، او را تا مرز عشق و جنون پیش برد.