مسافرخانه پرندگان
در این کتاب مصور، حکایت پیرزنی بازگو میگردد که در خانهاش در حومهی شهر به تنهایی زندگی میکرد. روزی او متوجهی سر و صدای عجیبی در اطراف خانهاش میشود. وقتی از پنجره بیرون را تماشا میکند، تعداد زیادی پرنده را میبیند که اطراف درخت تنومند داخل باغچهاش در حال چرخیدن بودند. روزها میگذرد و تعداد پرندهها بیشتر میشود. آنها حتی بالای درخت برای خویش لانه ساخته بودند. پیرزن که از این امر بسیار ناراحت بود سعی میکرد به طریقی آنها را از خانهاش براند. تا این که روزی از خواب بیدار میشود و درمییابد صدایی از بیرون شنیده نمیشود....