مارگیر حیلهگر: قصهای از مولانا
افسانههای عامه
کتاب مصور حاضر، داستانی آموزنده از قصههای مولانا است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (ب) و (ج) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «روزی روزگاری در ایام قدیم مارگیری بود که حیلهگر و مکار بود که یک روز گذرش به کوهستان افتاده بود. زمستان بود و همهجا پر از برف. سرما امان مردم را بریده بود. طوری که مردم توان و نای آمدن به بیرون از سرپناهشان را نداشتند. در این میان مارگیر حیلهگر و مکار به دنبال شکار راهی کوهستان شده بود. در میان انبوه برفها اژدهای بزرگی را دید که از سرما یخزده بود و هیچ حرکتی نمیکرد. اما مرد از دیدن اژدهای غولپیکر یکه خورد و کمی عقب رفت اما با دقت به اژدها که تکان نمیخورد».