پیله قلقلک کنار مادربزرگ بود
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای اجتماعی / کرم ابریشم - داستان
کتاب مصور حاضر، داستانی از افسانههای عامه درباره کرم ابریشم است که با زبانی ساده و روان برای گروه سنی (ب) نگاشته شده است. این داستان درباره آشنایی دختربچهای با کرم ابریشم و چگونگی زندگی این حیوان است. در این داستان میخوانیم:«به دستش نگاه کردم. یک کرم سبز و بزرگ توی دستش بود. خیلی هم قشنگ بود و هی پیچوتاب میخورد. مادربزرگ دستم را گرفت و کرم را گذاشت کفت دستم. قلقلکم میداد. برای او اسمی گذاشتم و بعد از درختان توی حیاط برایش غذا آوردم».