امیرکبیر و قاضی فریبکار
مردی قصد زیارت خانة خدا کرد و به پیشنهاد یکی از دوستانش همة سکههای اشرفی حاصل از فروش همة اموالش را نزد یکی از قاضیان به امانت گذاشت. اما پس از بازگشت از سفر به جای سکههای اشرفی، سکههای مس درون کیسة مهروموم بود. قاضی به هیچوجه اتهام دزدی سکههای اشرفی را نپذیرفت. مرد حاجی به کمک «امیرکبیر» توانست پرده از دروغ قاضی فریبکار بردارد؛ به این ترتیب که امیرکبیر طی ماجرایی توانست رفوگری را پیدا کند که کیسة مهروموم سکههای اشرفی را رفو کرده بود. او در دادگاه علیه قاضی فریبکار شهادت داد و بدینترتیب حاجی به حق خویش رسید. این کتاب به شرح اجمالی زندگانی امیرکبیر و یکی از اقدامات جالب وی برای بازپس گرفتن حق انسانی ستمدیده اختصاص دارد که نشانگر هوش و فراست و دلسوزی و ظلمستیزی این شخصیت ماندگار تاریخی ایران است.