قطار سرنوشت
در اوج گرمای تابستان،استقبال کنندگان درایستگاه منتظر رسیدن قطار ساعت 2بعد از ظهر ساری بودند. در بین مسافران دختری بود به نام شیرین که برای ادامه تحصیل تهران آمده بود .او تصمیم داشت به منزل داییاش برود .شیرین در منزل دایی با فرهاد آشنا میشود، اما چندی بعد فرهاد به دختری از طبقه پایین تر از خانوادهاش علاقه پیدا میکند، ولی با مخالفت شدید پدر و مادرش مواجه میشود .شیرین هم که باموفقیت در رشته پزشکی قبول شده بود با مردی پیوند زناشویی میبندد و به آلمان میرود .اما این ازدواج جز حرمان و شکنجه ثمری ندارد .فرهاد هم در ایران به اعتیاد کشیده میشود. سرانجام با توجه به علاقهای که فرهاد از ابتدا به شیرین داشت به آلمان میرود و ...