زنبق دره
داستانهای فرانسه - قرن 19م.
ناتالی، یادت باشد برای آنکه به حرفت گوش کنم، وادار به انجام کاری شدم که تا کنون از آن گریزان بودم. نمیدانم چرا به هجوم خاطرههای گذشتهام و میان خوشیمان حسادت میکنی؟ چرا خشم کوچکی از معشوقهام دلم را به درد میآورد؟ مگر رمز و رازهای درون قلبت تنها با دانش و بصیرت من نهان میماند؟ ناتالی، لابد تاکنون چیزهایی فهمیدهای؛ بهتر است بیشتر و بیشتر و در حقیقت به همه چیز آگاه شوی. آری سرتاسر زندگیام را شبح گرفته است؛ با کوچکترین حرفی بر میگردد و در نزدیکی من وزندگیام پرسه میزند؛ خاطرهها مانند همان موجودهای دریایی اعماق دریا که طوفانی آنها را با خودش به ساحل آورده است، به روح و روانم هجوم میآورد.