ویلای تابستانی
ماجرای سفر به یک ویلای تابستانی در قالب «داستانی تخیلی» است. قصه پیشرو از زبان دختری به نام سارا است که به همراه پدر، مادر و برادر کوچکش دنی برای گذراندن تعطیلات به یک ویلای تابستانی که متعلق به دوست پدر اوست سفر کرده و رفته رفته در جریان داستان متوجه میشود که این ویلا به کسی تعلق دارد که چند سال پیش از دنیا رفته است. این خانه بزرگ با ظاهر ترسناک خود ترس و وحشت او را برمیانگیزاند و به او میفهماند، اتفاقاتی که در آن میافتد به روحهای سرگردانی مربوط میشود که قصد کشتن او و خانوادهاش را دارند. داستان تا آنجا پیش میرود که پدر و مادرش کشته میشوند و او و دنی به طرز معجزه آسایی فرار میکنند. وی در پایان اظهار میکند آنچه را تعریف کرده همگی در خواب و زاده ذهن او بوده است.