عشقی به لطافت باران
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان با توصیف خانوادهای مرفه از وابستگان رژیم شاه آغاز میشود .((مه بانو)) همسر((حسام)) سومین فرزند خود را که پسر است به دنیا آورده، اما او از این که دو پسر دیگر نیز داشته از تولد پسر سوم ناراحت است .از طرفی کارگر منزلش ((نرگس)) صاحب دختری زیباست که این نیز بر حسرت مه بانو افزوده است .به تدریج فرزندان مه بانو بزرگ میشوند و دختر نرگس نیز در عین زیبایی بالنده میشود .اشکان فرزند مه بانو سخت شیفته مرجانه ـ دختر نرگس ـ میگردد اما او قصد ندارد که با((مرجانه)) ازدواج کند و همین امر تنفر((رشید)) برادر((اشکان)) را نسبت به او برمیانگیزد .اما((رشید)) به حال((مرجانه)) نیز تاسف میخورد و همواره سعی دارد او را به زندگی راستین، تحصیلات و نظایر آن فرا خواند ...