گنجشکک اشیمشی
روزی گنجشکی با نام «اشی مشی» بوتهای خار دید و آن را نزد پیرزنی برد تا برای او نگاه دارد. بعد از بازگشت پیرزن خار را گم کرده بود. گنجشک نیز دو تکه از نانهای پیرزن را برداشت و پرکشید. در راه به چوپانی رسید و قرار شد نانها را با هم بخورند اما چوپان نان گنجشک را هم خورد، گنجشک هم یک میش از میشهای چوپان را برداشت و پر زد تا این که به یک تارزن رسید. تارزن تارش را با میش گنجشک عوض کرد. گنجشک هم تار را برداشت و در راه به یک مجلس عروسی برخورد کرد و برای آنها تار زد. او بعد از تمام شدن عروسی به بالای کوهی رفت و در کنار تارش به خواب رفت. داستان مذکور در قالب شعر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.