تدارکاتچی
داستانهای فارسی - قرن 14
تدارکات چی، داستان یک نامزد ریاست جمهوری است که بعد از یافتن فرصتی کوتاه و بازگشتی ناقص از تجربهی ناخوشایند مرگ، برای رد امانت و دادن حرف مردم، با دشواریهای گوناگونی روبرو میشود. شب فروپاشی ستادها، من و چند تا از جوانهای که تازه به حلقه مشاوران اضافه شده بودند، توی ستاد مرکزی نشسته بودیم. از استانها تماس میگرفتند و ستادها یک به یک تعطیل میشد. برادرزادهاش لب مرز دستگیر شده بود. آقایان موسوی و جاویدی، رسماً اعلام جدایی کردند. بعد خبری به ما رسید که دکتر خاکسار بازداشت شده است. به جاویدی زنگ زدم تا خبری از او بگیرم؛ اما تلفنش خاموش بود...