پنج عصر: مجموعه داستان کوتاه
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مهتاب و سعید ده سال است که با هم ازدواج کردهاند و هنوز بچهدار نشدهاند. با وجود این، آنها همچنان به زندگی و درمان امیدوار هستند. آنها زندگی تقریبا مرفهی دارند. مشکل نازایی از جانب مهتاب است. وقتی او به کلینیک میرود، سری به دارالتجرمة همسرش سعید میزند، ولی با در بستة موسسه روبهرو میشود. این اولین باری نیست که او به موسسه سر میزند و با این موضوع روبهرو میشود. سعید هرشب ساعت ده شب طبق معمول به خانه میآید و چیز مشکوکی از خود بروز نمیدهد. اما افکار و ذهن مهتاب نسبت به وفاداری همسرش منحرف میشود. یک روز، ساعت پنج عصر مهتاب با کسی که با آرکادئون آهنگهای دلنوازی میزد، آشنا میشود و آرامش پیدا میکند و از او میخواهد که هر روز همان ساعت در ازای گرفتن پولی برای او آهنگ بنوازد. بر اثر تصادفی مهتاب به بیمارستان منتقل میشود و در حالت بیهوشی مرتب نام غلام همان آکاردئون زن را صدا میزند. همة افراد خانواده برداشت نادرستی میکنند. پزشکان به سعید میگویند که وجود غلام برای زنده ماندن مهتاب ضروری است و سعید تصمیم میگیرد غلام را پیدا کند. در این کتاب داستانهای دیگری با عنوانهای شاهکار، قهوة ترک، یادم تو را فراموش بازی، بنی آدم، نغمة آزادی، ماهسیما، باغ سنجه و سروناز به نگارش درآمده است.