صداهای نزدیک و در عین حال بسیار دور از صفدر و صفورا، دوچرخه و سینما
نمایشنامه فارسی - قرن 14
صفدر و صفورا خواهر و برادری در یک قبرستان، لابهلای آهن قراضة اتومبیلها اتاقکی دارند. صدر لکنت زبان دارد و شیرین عقل است، صفورا با کار کردن در خانة مردم، بیمار و خانهنشین شده است. آن دو، عاشق سینما و بازیگر شدن هستند و بارها نقشهای گوناگون را با هم بازی کردهاند. زمانی که صفورا از صفدر میخواهد برای خرید نان دوچرخة مورد علاقة خود را بفروشد، صفدر سوار بر دوچرخهاش شده و دور میزند. آن دو احساس میکنند که در صحنة نمایش هستند و زندگی واقعی و صحنة نمایش در هم میآمیزد.