بوی کباب و صدای سکه
ملانصرالدین - قرن 8؟ ق. - لطیفهها / لطیفههای فارسی
خوانندگان گروه سنی((ب)) و ((ج)) در این کتاب از مجموعه((قصههای ملانصرالدین)) حکایتی پندآموز از ماجراهای((ملانصرالدین)) مطالعه میکنند .در این حکایت، روزی پیرمرد فقیری در کنار بساط کباب پزی مردی زورگو، تکه نان خشکیدهای میخورد، اما هنگام رفتن مرد کباب پز از پیرمرد فقیر بابت بوی کباب مبلغی درخواست میکند . در پی آن، کار به مرافعه میکشد .در همین هنگام ملا از راه میرسد و قبول می کند پول بوی کباب پیرمرد را بپردازد ;سپس ملا تعداد سکههایی که مرد کباب پز مطالبه کرده بود به روی ترازو میاندازد و از مرد کبابی میخواهد خوب به صدای افتادن سکهها گوش دهد .پس از آن ملا، سکهها را برمیدارد و میگوید حالا بیحساب شدیم . تو بوی کباب فروختهای، در عوض آن صدای دینارها را دریافت کردهای .