نفرتی که تو میکاری
داستانهای نوجوانان آمریکایی - قرن 21م.
نباید به این مهمانی میآمدم. اصلاً بحث کلاس گذاشتن و این حرفها نیست. بعضی جاها هست که خودم بودن کافی نیست. هیچیک از منهایی که خودم میشناسم کافی نیستند. به سختی از میان بدنهای عرق کرده عبور کردم و به دنبال کنیا که موهای بافته شدهاش پشت سرش بالا و پایین میپرید، رفتم. دود سیگار تمام اتاق را فرا گرفته و صدای موسیقی زمین را به لرزه درآورده بود. خواننده رپ از همه خواست دستهایشان را بالا و پایین کنند. صدایی از ظرفیت بلند شد و هر کس به روش خودش دستهایش را پایین و بالا کرد. نمیدانستم آیا میتوانم آیا با وجود سردرد ناشی از صدای بلند موسیقی و تهوع حاصل از بوی سیگار بدون اینکه لیوان توی دستم را بریزم به آن سوی اتاق برسم؟