شهید بهنام محمدی
داستانهای فارسی - قرن 14 / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - شهیدان - داستان / داستانهای فارسی - قرن 14 - ادبیات کودکان و نوجوانان
«بهنام» پسربچهای 13 ساله، کشتیگیر و اهل مسجدسلیمان است. او در ورزشگاهی که نام آن «شهید بهنام محمدی» و مربی کشتی آن پدر خود بهنام است، مشغول یادگیری کشتی است. امسال قرار است مسابقهای بین آنها و کشور ترکیه برگزار شود. در روز مسابقه، ترس بر بهنام غلبه میکند، به دلیل اینکه پدرش نام او را به خاطر شهید بهنام محمدی، که یکی از بهترین کشتیگیران بوده و در سالهای جنگ رشادتهایی هم داشته، بهنام گذاشته و از او انتظار قهرمان شدن دارد. بهنام لحظهای از ورزشگاه پا به فرار میگذارد و در همین حین وارد سال 1359 یعنی دوران جنگ و شهر خرمشهر میشود. در آنجا، با بهنام محمدی دوست شده و تقریبا سه چهار روزی را با او در جبهه میگذراند و از قهرمانیهای او درس میگیرد و هرچقدر میگوید من از سال 1389 آمدهام او باور نمیکند. در یکی از این روزها که بهنام به خاطر زخمیشدن از بهنام محمدی و دوستانش عقب مانده به یکباره بعد از پریدن از دیواری متوجه میشود که دوباره در سال 1389 قرار دارد و همة این اتفاقات در چند لحظه پیش آمده است. او با روحیهای خیلی قویتر به ورزشگاه برگشته و روی تشک مسابقه میرود و فقط به خاطر این که ادامهدهندة راه قهرمان سالها پیش شهید بهنام محمدی باشد مسابقه میدهد، حتی اگر قهرمان نشود.