میکاییل پزشک سلطان سلیم
داستانهای فنلاندی - قرن 20م.
نویسنده، داستان "میکاییل "را از زبان قهرمانی باز میگوید که خود طعم دنیای پر خشونت و پر از ریب و ریای مسیحیت قرون وسطی را چشیده است . "میکاییل حکیم، قهرمان داستان، راوی ماجراهاست .او که همسر دلبندش را در دوران تیره و تاریک عصر انگیزاسیون در میان شعلههای آتش برخاسته از جهل به جرم ساحرگی، از دست داده است و در برابر چشم خود مشاهده کرده که چگونه همسرش در لهیب آتش فرو بلعیده شد، تصمیم میگیرد که به مسیحیت پشت کند، اما فطرت الهیاش و چنگی که بر حبلالمتین توحید زده است، بی خدایی را برنمیتابد و نمیتواند بدون حس طمانینه و آرامش قلبی زندگی کند ;سرانجام تصمیم میگیرد برای یافتن حقیقت و دور شدن از محیطی که همسرش را در آتش جهل فرو افکند به قلمروی نزدیک شود که در آن جا از شکنجه و آزار به جهت اندیشیدن و اعتقاد داشتن نشانی نباشد، به همین روی از ونیز راهی مشرق زمین و دنیای اسلام میشود، از طریق دریا...سرانجام در پی یک رشته حوادث...ابتدا به دربار حاکم فاسد الجزایر راه مییابد و سپس به درباره باشکوه سلطان سلیم، سلطان عثمانی وارد میشود .ورود به این قلمرو اگرچه بسیار باشکوه است، اما آکنده از خطر است و بیم موجهایی هایل از آن چه او و برادرش را به بردگی کشاند وجود دارد .مشاهدات میکاییل از دربار عثمانی و دسیسههای حرمنشینان و مداخلههای ایشان در امور ملکداری خود ماجراهایی...را پدید میآورد که در عین حال تصویری روشن از اندرونی سلطان به دست میدهد ."....