تایپیست
نمایشنامه فارسی - قرن 14
باید بگویم فکر میکنم رفتن، با گذاشتن یا حتی با مردن هیچ فرقی نمیکند. آن که میرود میکشد و آن که میماند میمیرد. چیزی برای بخشش وجود ندارد. حالا فهمیدهام که زندگی همین رفتنهاست، همین مردنها. ما بارها میمیریم و باز زنده میشویم. با روحی که فراموش نکرده است، اما نمیخواهد به یاد بیاورد. شاید هم ما هرگز نمیمیریم. پس این امید وجود دارد که همدیگر را ببینیم و باید قول بدهید که اگر این گونه شد، هرگز به رویم نیاوری که مرا میشناسی، حتی اگر لازم باشد فقط از کنار هم رد شویم.