قصههای شیرین هزار و یکشب
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 / افسانهها و قصههای ایرانی - ادبیات نوجوانان - مجموعهها / داستانهای فارسی - قرن 14 / داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14 - ادبیات کودکان و نوجوانان
در حکایت «ملک سندباد» پادشاه فارس «سندباد» شاهینی دستآموز داشت که او را بسیار دوست میداشت روزی که به اتفاق شاهین به شکار رفته و خسته بود، زیر درختی به استراحت نشست. باران باریدن گرفت و چون پادشاه تشنه بود کاسة طلایی زیر شاهین را پر از آب باران کرد تا بنوشد، اما شاهین با بال خود به کاسه زد و آن را خالی کرد. شاهین با کار خود نگذاشت پادشاه آب بخورد و اجازه نداد پادشاه اسب را هم آب بدهد. ناگهان پادشاه خشمگین شد و با شمشیر او را زخمی کرد. شاهین غرق در خون به بالای سر خود اشاره کرد. روی درخت، ماری چمباتمه زده بود و زهر خود را به کاسه میریخت. پادشاه که تازه به دلیل کار شاهین پی برده بود، نادم و پشیمان شد، اما شاهین در دستان او جان باخت. کتاب حاضر مجموعة چند داستان از قصههای هزار و یک شب و با عناوین حکایت ماهیگیر و دیو خمره، حکایت ملک یونان و حکیم رویان، حکایت وزیر و پسر پادشاه، حکایت اسب آبنوس، حکایت جانشاه و شمسه، حکایت ابوتیروا و ابوصبر و... است.