کارت پستال
داستانهای فارسی - قرن 14
«پروا »، در سن 16 سالگی، با رد پیشنهاد ازدواج پسرداییاش و شایعه عشق او به معلم ریاضی مدرسه، با پافشاری پدرش به لندن میرود و در آنجا با پسری به نام « ارسلان » ازدواج میکند. ساخت کارت پستال با عکسها و مناسبتهای مختلف، تنهاییهای او را پر میکند. آنها صاحب چهار فرزند با نام اسکار، تارا، سامان و سحر میشوند. ارسلان، که حقوقدادن است، اصرار میکند که اسکار هم حقوق بخواند، اما او ژنتیک را انتخاب میکند. سحر به موسیقی علاقه مند میشود و تارا رشته عکاسی را انتخاب میکند. خواهر پروا، که برای دیدن آنها به لندن میرود، بچهها را با خود برای مدتی به ایران میآورد. کم کم آنها به فرهنگ ایران علاقه مند می شوند و تصمیم می گیرند برای همیشه در ایران بمانند. بعد از مدتی ارسلان نیز که تحمل دوری آنان را ندارد به ایران بازمی گردد. در این میان پروا با بازگشت همسر و فرزندانش، به وطنی که 40 سال قبل آن را ترک کرده بود، شروع به درست کردن کارت میکند. اما بعد ازمدتی به این نتیجه می رسد که کارت ها نمیتوانند تمام خاطره هایش را جمع کنند، و به ایران برگردد، از طرفی پدرش را هم نمیتواند ببخشد و برسر دو راهی برای بازگشت به ایران می ماند.