جونیبی جونز و وراجیهای زیادی
داستانهای ماجراجویانه / داستانهای تخیلی
«جونی بیجونز» دختری لجباز و پرحرف بود و به آمادگی میرفت. کلاس آنها شمارة 9 بود، اما او کلاس 9 را دوست نداشت. وقتی خانم معلم به بچهها گفت که دوشنبه روز شغلهاست و همة بچههای کلاس باید با لباسهای شغلی که دوست دارند به آمادگی بیایند، همه خوشحال شدند به جز جونی بیجونز، زیرا او نمیدانست چه شغلی را دوست دارد. وقتی همة بچههای کلاس برای دوشنبه خوشحالی کردند، او با آنها بدرفتاری کرد و خانم معلم نیز او را تنبیه نمود. بعد از آن به حیاط رفت و فراش مدرسه او را نصیحت کرد. حرفهای فراش به دل جونی بیجونز نشست. بعد از آن ماجراهایی برای او رخ داد که در ادامه بازگو شده است.