خانهی روز ، خانهی شب
داستانهای لهستانی - قرن 20م.
حوادث این رمان آمیخته با افسانه و واقعیت در منطقهای به نام «سیلیزی» در جنوبغربی لهستان اتفاق میافتد. این منطقه تا سال 1945 قسمتی از رایش آلمان بود تا وقتی که در اجلاس «یالتا» و «پوتسدام» متفقین توافق کردند که مرزهای لهستان را به سمت غرب جابهجا کنند. بسیاری از مردم لهستان از شرق به غرب، یعنی سرزمینی که قبلا متعلق به آلمانیها بود رفتند و در آنجا مستقر شدند. در این منطقه خانه و اموال آلمانیهای آواره را به آنها دادند. در بخشی از این رمان میخوانید: «شب اول خواب دیدم. خواب دیدم که فقط قوه بینایی بودم، بدون اینکه هیچ جسم یا نامی داشته باشم. بالای دره در نقطه غیرقابل تعریف معلق بودم و از آن بالا میتوانستم همه چیز را ببینم، میتوانستم همانطور که سر جایم هستم دورتادور میدان حرکت کنم، انگار...».