با دخترم زهرا (س)
فاطمهزهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت - 11 ق. - سرگذشتنامه / فاطمهزهرا(س)، 8؟ قبل از هجرت - 11 ق. - سرگذشتنامه - ادبیات نوجوانان / داستانهای مذهبی - قرن 14
....دخترم من جز تو و پدرت کسی را ندارم و بسیار خوشحالم که میتوانم با تو سخن بگویم و داستان زندگیام با پدرت را برایت بازگو کنم. میدانی دخترم، داستان آشنایی من و پدرت به روزی بازمیگردد که ابوطالب عموی پدرت به خانۀ من آمد و از من درخواست کرد تا پدرت را که در آن زمان جوانی زیبا و برومند و امین بود، به عنوان یکی از کارگران تجاری خویش بپذیرم، آخر میدانی من ثروتمندترین زن عرب هستم و هرساله کاروانهای تجاری بسیاری را به نقاط مختلف از جمله شام و... میفرستم. با شنیدن پیشنهاد ابوطالب نوری در دلم روشن شد. به همین دلیل پیشنهاد او را پذیرفتم، پس از بازگشت پدرت از اولین سفر تجاریش از جانب "مسیره" و "خزیعه" از همراهان پدرت ماجراهایی را شنیدم که من را هرچه بیشتر به پدرت علاقهمند کرد، پس از چندی تصمیم گرفتم تا از پدرت خواستگاری کنم، این موضوع را به ابوطالب گفتم و او نیز موافقت کرد و ما با هم ازدواج کردیم و این آغاز حسادتهای زنان قریش بر من بود، زمانی آزار و اذیت مردم بر من و پدرت بیشتر شد که او به مخالفت با شرک و بتپرستی برخاست. پانزده سال بدینطریق گذشت، تا این که پدرت در سن چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد. من و علی (پسرعموی پدرت) با او بیعت کردیم و مسلمان شدیم. این موضوع را سه سال هیچکس نمیدانست تا این که پس از سه سال دعوت او به امر خدا آشکار شد و به همین دلیل شدت آزار قریشیان از جمله "ابوجهل" بر پدرت بیشتر و بیشتر شد. حال پس از پنج سال تو به دنیا آمدی. نام تو را "فاطمه"؛ نهادیم، فاطمه یعنی جدا شده از شر و بدی، یعنی کسی که دوستداران و شیعیان را نیز از آتش دوزخ دور میکند. و اینک دخترم وجود تو نور و برکت و شادی را برای من و پدرت به ارمغان آورده است.