روزهای طلایی یک زن
داستانهای فارسی - قرن 14
این رمان فارسی، سه موقعیت جامعه مشهد را که قبل از انقلاب و جریان انقلاب و دفاع مقدس است، توسط یک زن روایت میکند. در بخشی از داستان میخوانید: «دستهایش تندتند همه چیز را میچیند و برمیگردد "حاضرم بانو". زن فکر میکند، بلند هم فکر میکند: آرزو بود دیگه... آرزوی داشتن ستارهها... اگر از دستهای خدا میریخت. دستهایی که اندازه دست پدرم بود، گرم و امن. دختر میپرسد: چیزی گفتین؟ زن زیر لب میگوید: نه...».