افسانههای پریان
داستانهای پریان / افسانههای عامه
در زمانهای بسیار دور، در ژاپن یک ماهیگیر حرفهای به نام «یوری» زندگی میکرد. روزی او لاکپشتی را که در تورش افتاده بود، نجات داد و لاکپشت برای جبران خوبی که در حق او کرده بود، یوری را سوار بر پشت خود به قصر شاهزاده برد. یوری محصور قصر زیبا و شاهزاده شد و شاهزادة زیبا از او خواست که پیش او بماند. آنجا سرزمین ابدی بود و همه در صلح و دوستی بودند و غم و غصه در آن جایی نداشت. یوری پذیرفت و نزد شاهزاده ماند. بعد از مدتی یوری خواست برای دیدن پدر و مادرش برود. شاهزاده به او جعبهای داد و از یوری خواست که هرگز در جعبه را باز نکند. یوری سوار بر پشت لاکپشت به سطح آب آمد. شهر او عوض شده بود و هیچکس او را نمیشناخت. یوری متوجه شد که زندگی زیر آب و سرزمین ابدی سریع گذشته و همة اقوام و والدین و دوستان او در گذشتهاند. او غمگین شد و بیتوجه به قولی که به شاهزاده داده بود در جعبه را باز کرد. جعبه خالی بود، اما از درون جعبه حلقههای ارغوانیرنگ دود به سمت دریا میرفت و یوری جوانی خود را از دست میداد. او پیر و ناتوان شد و بر روی شنهای ساحل افتاد و برای همیشه شاهزاده را از دست داد و مرد. در این کتاب داستانهایی با عنوانهای زن دانای بیشه، شاهزاده در میان درختان، دیورین و دخترک چوپان، پری دریایی و جعبة موسیقی سحرآمیز برای دو گروه سنی «ب» و «ج» همراه با تصاویر به نگارش درآمده است.