کلبهای چوبی در انتهای باغ
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی است که در آن نویسنده حماسه و عشق را درهمتنیده و از آن اثری صادقانه برآورده است و همچنین سعی کرده تا کارستان بزرگ یک ملت کهنسال را هم در عرصه نبرد با بیگانگان ستمگر و هم در عرصه همدردی و همنوایی با هم نوع نشان دهد. در داستان میخوانیم: ««امین» در بلوار کشاورز، رو به روی بیمارستان «ساسان»، روی نیمکتی نشسته و به نمای بیمارستانی خیره شده بود. بیمارستان «ساسان» از مراکز درمانی مجهزی در تهران بود که بیشتر به درمان مجروحان و مصدومان مناطق جنگی میپرداخت».