بدوک
فیلمنامههای فارسی
کتاب حاضر، دربردارندة فیلمنامهای فارسی، با موضوع اجتماعی است. «حیدر» یکی از اهالی روستایی است که دچار خشکسالی شده است. او دختری هشت ساله به نام «جمال» و پسری ده ساله به نام «جعفر» دارد. تمامی اهالی روستا، روستا را ترک میکنند. حیدر با سماجت به کندن چاهی به امید به دست آوردن آب ادامه میدهد. به دلیل ریزش چاه حیدر زیر آوار میماند و جمال و جعفر در بیابان توسط فردی آدمفروش و بدجنس به نام «ستار» اسیر میشوند. جعفر به پارچهفروشی به نام «عبدالله» فروخته میشود تا از او برای آوردن پارچه از مرز پاکستان استفاده شود. جمال به اجبار به زندگی در کنار ستار ادامه میدهد. جعفر در دوازده سالگی به کمک دوست پاکستانی خود «نورالدین» به جستجوی جمال پرداخته و سرانجام او را مییابد، جمال و جعفر و نورالدّین به امید فراهم کردن زندگی بهتر، با فرار از دست ستّار، راهی سرنوشتی جدید میشوند.