رنجها و امیدهای مقدس: آدا و ویسا
داستانهای فارسی - قرن 14
«آدا» دیگر به سن جوانی رسیده بود و میبایست مطابق آیین نیاکانش برای خود تشکیل خانواده بدهد؛ اما هنوز به این موضوع فکر نکرده بود... ویسا چشم به قالیچة روی تخت دوخت و در فکر شد. در دلش گفت یعنی آیا فقط در رنجهای مقدس است که امید نهفته است؟! و دو قطره اشک از چشمهایش جاری شد...» کتاب حاضر دربارة عشق دو جوان از دو روستاست که اختلافات قدیمی دو دهکده و عقاید متفاوت آنها مانع این است که خانوادهها با ازدواج آنها موافقت کنند. جدایی آنها هفت سال طول کشید. ویسا و آدا رنجور و بیمار گشتند و خشکسالی و اندوه هردو روستا را فراگرفت تا این که فرشتهای به خواب کودکی آمد و گفت برای رهایی از اندوه خشکسالی باید این دو جوان به هم برسند.