لیورا
داستانهای فارسی - قرن 14
لیورا خاطرات کودکیاش را مرور میکند. او که سالهاست مهاجرت کرده و ساکن آمریکاست، حالا در یک روز پاییزی، در یکی از پارکهای لسآنجلس در خلوت خود و با بوی رازیانه که باد با خودش آورده، به ایران و شهری که در آن به دنیا آمده پرت میشود. میرود به شهر نهاوند و محلهای که در آن زندگی میکرده، محلهای قدیمی نشین با دیوارهای کاهگلی، میرود به خانه قدیمیشان با آن در چوبیاش. لیورا گذشته پر فراز و نشیبی داشته از فعالیت سیاسی در دهه شصت گرفته تا آشنایی با کیان. او با مرور این خاطرهها، به درک تازهای از زندگی میرسد. او از تنفر به عشق و از عشق به دوست داشتن قدم میگذارد و لیورای جدیدی متولد میشود.