خانهی پدری
داستانهای فارسی - قرن 14
"عاطفه" فرزند اول خانوادهای کاملا سنتی با وجود سوالهای بسیار در ذهن در ارتباط با این سنتهای دست و پاگیر آهستهآهسته بزرگ میشود. او که در تمام دوران تحصیل آرزوی "وکالت" را در سر پرورانده سرانجام به علت وجود همان قید و شرطهای فراوان حاکم بر خانواده ناچار میشود پس از اخذ دیپلم، به تدریس در روستاهای اطراف شهر محل سکومت خویش رضایت دهد. عاطفه که به مصداق نامش دختری عاطفی و رقیقالقلب است در تمام دوران تدریس، رابطهی نزدیک با دانشآموزان خویش برقرار نموده و در همهحال به دلجویی از آنها و دلسوزی برای مشکلاتشان مشغول است. زمان میگذرد و با توجه به شیوهی تفکر خانوادههای سنتی، تمام فامیل انتظار دارند تا این دختر جوان به زودی به یکی از خواستگاران جواب مثبت داده و تشکیل خانواده بدهد. اما وی که از تجربههای اطرافیان خود سخت در هراس است و آنچه که در دور و بر خویش میبیند تنها اجحاف به زنان و نادیده گرفتن حقوق آنها است به هیچ عنوان خیال ازدواج ندارد. اما سرانجام پافشاریهای اطرافیان موثر واقع میشود و وی به عقد جوانی تحصیلکرده از اقوام دور درمیآید. آنچه که عاطفه در همسرش میجوید، محبت، شادی و سرزندگی است که هیچیک را در وجود وی نمییابد. دختر جوان سرانجام پس از آنکه درمییابد همسرش تنها به طمع مال و دارایی پدر با او ازدواج کرده، تقاضای طلاق میکند و به جدایی تن میدهد. مدتی بعد از طریق یکی از دوستان با برادر وی، که خلبان است، آشنا شده و با او ازدواج میکند. زمانی کوتاه پس از به دنیا آمدن فرزندان دوقلویشان، عاطفه متوجه خیانت همسر خویش شده و از وی نیز جدا میشود. او سالها به سختی کار میکند و با وجود از دست دادن والدین خویش مایوس نشده و پس از تلاش فراوان، فرزندانش را دوباره به دست میآورد. با وجود این عاطفه هنوز نگران است؛ نگران آیندهی دخترش و میترسد، او نیز چون خود فریب رویاهایش را خورده و در زندگی مصائب زیادی را متحمل شود.