بیاجازه
داستانهای فارسی - قرن 14
«ثمین رستگار»، دختری جوان است که احتیاج به یک شغل دارد، برای همین برای استخدام وارد یک شرکت میشود و با دیدن صحنه برخورد همسر مدیرعامل با او که درحال التماس کردن برای ماندن بود، نمیتواند شرایط را تحمل کند و با حس تنفر از مدیرعامل از شرکت خارج میشود و با سفارش یکی از دوستانش به نام «آقای گودرزی» به شرکت دیگری میرود و در آنجا استخدام میشود؛ اما نه در تخصص خود یعنی کامپیوتر، بلکه... .