عشق و آتش و خون
داستانهای فارسی - قرن 14
گرمای خورشید بر پشتم تازیانه میزد و هنوز مهی از گرد و خاک در هوا موجود بود، پدرم و بعد مادرم نگاه کردم. ممکن نبود آنها دست به چنین جنایتی بزنند. من هم که در منتهاالیه خوشبختی قرار داشتم. نه. ممکن نیست آنها دست به چنین جنایت وحشتناکی زده باشند. همسایه طبقه اول و همسایه طبقه سوم و محسن که مدیر ساختمان و همسایه طبقه چهارم بود، اما بیشتر از این که حواسش به مراسم باشد، به غرولندهای همسر افادهایاش توجه داشت. به هر حال غیر ممکن بود که آنان مسبب این فاجعه باشند. ضمن این که آنها از افراد نزدیک به خانوادهام نبودند.